در طلائیه به چشم ظاهر هیچ نمی بینی، تنها دشتی است وسیع و سکوتی سنگین و دیگر هیچ، حیران و سرگردان در وادی تحیر. طلائیه محل شهادت سردار خیبر شهید همت، محل شهادت برادران باکری و قطع شدن دست شهید خرازی است. حاج حسین خرازی همین جا بود که گفت : « امشب شب عاشوراست نماینده امام از ما خواستند در طلائیه وارد عمل شویم ما با تمام توان لشکر به دشمن خواهیم زد هر کس می تواند بماند و هر کس نمی تواند آزاد است برود.» ودر ان شب وروز عاشورایی خود به عباس بن علی اقتدا کرد و دستش را در راه خدا فدا کرد.
«همت» از همین نقطه آسمانی شده است، عاشقی که در پی لیلای شهادت در بیابانهای زخم خورده طلائیه مجنون شد و آن فرمانده دوست داشتنی به مولایش حسین ( ع ) اقتدا کرد و بی سر به سوی دیار حق شتافت همین جا بود که در آن سختی عملیات شهید میثمی گفت : «هرکس در طلاییه ایستاد اگر در کربلا هم بود می ایستاد» در این منطقه بود که دشمن نامرد بود و از شدت حقارت به شیمیایی روی آورد.
و خیلی ها در طلائیه به ملاقات حق شتافتند. شهدای بسیاری بر زمین مانده بودند از جمله حمید باکری که گفته بود : «ما به به فرموده امام حسین وار وارد جنگ شدیم و حسین وار به شهادت می رسیم ». جنازه خیلی ها در طلائیه ماند و هرگز برنگشت. طلائیه اولین خاکی بود که عراق گرفت و آخرین خاکی بود که رزمندگان اسلام آن را آزاد کردند...